جدیدترین اس ام اس های فاز سنگین و جملات مفهومی
دیگر بوی آدمیزاد نمی دهیم!
گرگ ها هم برای خوردنمان ناز میکنند …
.
.
.
خرَد، تا به زنان میرسد…
نامش میشود مکر …
و مکر، تا به مردان میرسد…
نامش میشود…
عقل…
.
.
.
از اسب که بیفتی اسیر سرزنش خاک می شوی در این سرزمین، سقوط آزاد هم ممکن نیست …
.
.
.
ای کاش انسانها؛ همان قدر که از ارتفاع می ترسیدند؛ کمی هم از پستی هراس داشتند …!
.
.
.
بلند بخوان؛
درشت بنویس؛
آویزه ی گوشت کن که:
«تقوا» آن نیست؛
که با یک «تق»، وا برود …
.
.
.
به بودن ها، دیر عادت کن و به نبودن ها، زود …! آدم ها، نبودن را بهتر بلدند
.
.
.
حوا بودن تاوان سنگینی دارد … وقتی آدمها برای هر دمو بازدم هوا نیاز دارند …
.
.
.
نباید شیشه را با سنگ بازی داد!
نباید مست را در حال ِ مستی …
دست ِ قاضی داد!
نباید بی تفاوت!
چتر ماتم را …
به دست ِ خیس باران داد!
کبوترها که جز پرواز، آزادی نمی خواهند!
نباید در حصار میله ها
با دانه ی گندم … به او تعلیم ماندن داد
.
.
.
نگران نباش
حال من خوب است
فقط کمی بزرگتر شده ام
عقلم قد کشیده
شعورم متبلور شده
دلتنگی هایم کوچک شده اند
و در فاصله کوتاه لبخندها و اشکهایم
آموخته ام زندگی کنم…
.
.
.
این روزها خوابم نمی آید … فقط می خوابم که بیدار نباشم!
.
.
.
دختری که تمام دغدغه اش ست کردن رنگ لباس و رژ لبش می باشد چه می داند از درد های یک مرد…
.
.
.
گرگ شده اند اینروزها…
کافی است سر به زیر باشی با بره اشتباهت میگیرند
خیز برمیدارند برای دریدنت…
.
.
.
دلم اصرار دارد فریاد بزند؛
اما …
من جلوی دهانش را می گیرم، وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد …
.
.
.
درد یعنی سرت به همون سنگی بخوره که به سینه میزدی …
.
.
.
دیگر از تنهایی خسته شده ام … به کلاغها زیر میزی میدهم، تا قصه ام را تمام کنند …
.
.
.
کاش من هم دکمه alt+shift داشتم
تا وقتی حرفهایم را نمی فهمیدی
زبان گفته هایم را عوض می کردم
.
.
.
دیگر آرزویی ندارم!
اگر خودم نه، حداقل موهایم سپید بختشدند عاقبت!
.
.
.
“دیگران” همیشه برایم ” گران ” تمام شده اند
بجای آن که ” نگرانم ” شوند
.
.
.
همیشه سکوت خوب نیست
گاهی خُرد میشوی زیر بار حرفهای نگفته
غافل از اینکه به تو تهمت بی جنبگی میزنند…
.
.
.
به آخر تلخی نزدیکیم
مگر دست های خدا شیرینمان کند!
.
.
.
سعی نکن متفاوت باشی
فقط خوب باش
این روزها خوب بودن به اندازه کافی متفاوت است
.
.
.
دنیا پر از تباهی است، نه به خاطر وجود آدمهای بد، بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب
.
.
.
این روزا درسرزمینی زندگی میکنم، که دویدن سهم کسانیست که نمیرسند، و رسیدن سهم کسانیست که نمی دوند..!
.
.
.
ساده هستم
ساده می بینم
ساده می پندارم زندگی را
نمیدانستم جرم می دانند سادگی را
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم
ساده می مانم…
ساده میمیرم…
اما…
ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …
.
.
.
زندگی تاس خوب آوردن نیست!
با تاس بد، خوب زندگی کردن است!
.
.
.
هر وقت بین دوتا انتخاب مردد بودی؛
شیر یا خط بنداز!
مهم نیست شیر بیفته یا خط …
مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه،
یه دفعه بفهمی:
دلت بیشتر میخواد شیر بیفته، یا خط …
.
.
.
به فقر ِ احساس ِ”انسانیّت”دچار شدیم!
نسلی که دردش را، کیبوردها .. پیامک ها .. و .. تلفن های ِ پی در پی می فهمند …
.
.
.
هر چہ از دست میرود بگذار برود …
چیزی ڪہ بہ اِلتماس آلوده باشد نمیخواهم…!
هر چہ باشد حتی زندگی …!
.
.
.
جایت را با دیگری پُر میکنند احساس … سیری چند؟؟!
آدم های عجیبی دارد اینجا!
دوستی هایشان ناگهانی ست
دلبستن شان غریب است و رفتن شان آشنا …!
.
.
.
آلیس کجایی؟!
بیا …
اینجا عجیب ترین سرزمین دنیاست …
.
.
.
دنیای من
پر از دستهایست
که خسته نمی شوند
از نگه داشتن
نقاب ها …!
.
.
.
با خطی زیبا در آخرین صفحه اش نوشته بود:
مراقب باش؛
دست روزگار هلت میده …
ولی قرار نیست تو بیفتی …
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری …
به همین سادگی …
.
.
.
دَم از بازی حکم میزنی!
دَم از حکم دل میزنی!
پس به زبان “قمار” برایت میگویم!
قمار زندگی را به کسی باختم که “تک” “دل” را با “خشت” برید!
باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به دل، “دل” نبندم!
یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم!
دل را باید بُر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بری نکنند!
.
.
.
خدا جونم
یه بار reset کن لطفا؛
زندگی خیلیا هَنگ کرده …
.
.
.
کاش آدما
مثل ِ فایل های تو اینترنت بودن!
هرکی رو خوشت می اومد
میتونستی دانلود کنی واسه خودت …
.
.
.
روزگار عجیبی شده…
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیزه دیگریست …!!
.
.
.
توی رابطه هاتون گاهی سنگ بندازین تا عمقش براتون مشخص بشه …
.
.
.
یه زمانی آدمها دوست داشتن که اولین عشق یه نفر باشن…
الان باید دعا کنن که آخریش باشن…
.
.
.
کنارت هستند؛ تا کی!؟
تا وقتی که به تو احتیاج دارند …
از پیشت میروند یک روز؛ کدام روز؟!
وقتی کسی جایت آمد …
دوستت دارند؛ تا چه موقع!؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوست داشتن پیدا کنند …
میگویند: عاشقت هستند برای همیشه نه …
فقط تا وقتی که نوبت بازی با تو تمام بشود!
و این است بازی باهم بودن …!!!
.
.
.
از ترس فاسد شدن،
دلت را حراج نکن
خشک کردن هنوز هم جواب میدهد!
.
.
.
آدم ها می آیند…
زندگی می کنند
می میرند و می روند …
اما فاجعه ی زندگی ِ تو
آن هنگام آغاز می شود
که آدمی می رود اما نمی میرد!
می ماند
و نبودنش در بودن ِ تو
چنان ته نشین می شود
که تو می میری،
در حالی که زنده ای …
.
.
.
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ:
ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧﻮ،
ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد
.
.
.
این نیز بگذرد؛
مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی؛
مثل همه ی دوست داشتن هایی که؛
در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند؛
و هیچ کس نفهمیدشان؛
این نیز بگذرد، مثل زندگی …
.
.
.
میخواهم مدتی بخوابم!
نمی دانم چند روز؟
شاید روزی بیدارشوم
و دنیا به شکل دیگری باشد
و قلب آدم ها…
.
.
.
زندگی کن به شیوه خودت …
با قوانین خودت …!!!
مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند …
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی …
چه خوب … چه بد …
موضوع صحبتشان خواهی شد …!
پس زندگی کن به شیوه خودت …
چه خوب … چه بد …
.
.
.
درد ِ دل که می کنی؛
ضعف هایت، دردهایت را می گذاری توی ِ سینی؛
و تعارف می کنی که هر کدامش را که می خواهند بردارند؛
تیز کنند …
تیغ کنند …
و بزنند به روحت …!
.
.
.
بیا باز هم خودمان را به نفهمی بزنیم!
گاهی بفهمی، نفهمی .. نفهمی، اوج ِ فهم است!
.
.
.
معشوقه ای پیدا کرده ام
به نام روزگار …
این روزها مرا درآغوش خویش
سخت به بازی گرفته است!
.
.
.
آدم ها دروغ نمی گن
اگر چیزی می گویند صرفا ” احساسشان ” درهمان لحظه ست …
نباید روش حساب کرد …
.
.
.
همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم …!
.
.
.
وقتی همه چیز خوبه میترسم … ما به لنگیدن یکجایِ کار عادت کرده ایم …
.
.
.
آدما مترسک سر جالیز نیستن؛ که وقتی واسه کلاغای دلت تکراری شدن عوضشون کنی؛ پس یه کم در مورد آدما منصف باش؛ تا مترسک یکی دیگه نشی …!